(15)در غروب خورشید ری
یک.
به حضور سرورم
على بن محمّد (امام هادى علیهما السلام) رسیدم ؛ چون چشمش به من افتاد، فرمود: خوش
آمدى، اى ابو القاسم!
تو براستى دوستدار ما هستى. عرض کردم: یا بن رسول اللّه ! مى خواهم دینم را به شما عرضه کنم ....
امام هادی علیه السلام پس از شنیدن اعتقادات سید الکریم فرمودند: اى ابو القاسم! به خدا قسم،
این است همان دین خدا، که آن رابراى بندگان خود برگزیده و پسندیده است. پس، بر این
دین پایدارى کن .
خداوند در دنیا و آخرت تو را بر این گفتار(عقیده) ثابت ، استوار بدارد.1
دو.
در شهر سرّ من رأى بر حضرت امام علىّ النقى علیه السّلام وارد شدم*،
پس پاره اى از مسائل حلال و حرام خود را، از آن حضرت پرسیدم.سوالات مرا پاسخ دادند، زمانی که برای بیرون آمدن از سر من رای، با آن حضرت وداع کردم به من فرمودند:هر گاه چیزی از امور دینت بر تو مشکل شد ،در ناحیه خود، یعنی شهر ری، از عبدالعظیم بن عبدالله حسنی بپرس و سلام من را به او برسان.2
1. http://ahadith.ir/fa/ahadith/ahadith-mozooei/29-a-h-mahdi-aj/647-h-a-d-m-h.html
2.http://www.erfan.ir/farsi/mafatih327/
* ابو حمّاد رازی
- ۹۵/۰۴/۳۰